مفاهیم نظریه واقعیت درمانی (قسمت اول)
مقدمه
واقعیت درمانى بر اين نگرش استوار است که همه مردم با فرهنگهاى متفاوت، از تولد تا مرگ داراى يک نياز روانى واحد به نام تشخيص هويت هستند. انسان نياز دارد بداند که به نحوى از ساير موجوداتى که روى کره زمين قرار دارند، جدا و متمايز است و هيچکسى وجود ندارد که همانند او بيانديشد، شبيه او باشد، مانند او حرف بزند و عمل کند. هر فرد علاوه بر نياز به درک بىهمتائى خويش و متفاوت بودنش با ديگران، بايد با هويت خود ارتباط معنىدارى برقرار سازد، و خود را بر اساس روابطش با ديگران، بهعنوان کسى که داراى هويت موفق يا ناموفق است در نظر گيرد. نياز به تشکيل هويت، ذاتى و ارثى است و از نسلى به نسل ديگر منتقل مىشود .
هویت
هر فرد از هويت تصورى را در مورد خود گسترش مىدهد و احساس مىکند که نسبتاً موفق يا ناموفق است. منظور از موفقيت، عناوين و يا معيارهاى مالى و مادى نيستند، بلکه بيشتر منظور تصورى است که فرد درباره خويشتن دارد. اين تصور ممکن است با تصورى که ديگران از فرد دارند مطابقت کند و يا با آن مغاير باشد. احتمال دارد شخصى اساساً خود را آدم ناموفقى بداند، در حاليکه اطرافيان او را فرد موفقى مىدانند. هويت ناموفق، اغلب در سنين چهار تا پنج سالگى شکل مىگيرد و پيش از اين زمان، اکثر کودکان خود را موفق مىدانند. در اين سنين، در افراد مهارتهاى اجتماعى و کلامى و تفکر گسترش مىيابد و بدين وسيله آنان خود را به عنوان آدم موفق يا ناموفق تعريف مىکنند. با گذشت زمان، افرادى که خود را موفق مىدانند با اشخاص موفق معاشرت مىکنند، و اشخاصى که خود را ناموفق به حساب مىآورند با افرادى که داراى هويت ناموفق هستند ارتباط برقرار مىسازد. بندرت اتفاق مىافتد که شخصى با هويت موفق، دوست صميمى جنايتکار و تبهکار و معتادى داشته باشد.
افراد با هويت ناموفق، تنهائى و بىکسى را تا آخرين درجه تجربه مىکنند. در حاليکه افراد موفق، به شکل سازندهاى به مبارزه ادامه مىدهند و موفقيتهاى يکديگر را تقويت مىکنند. افراد ناموفق، در زندگى روزمره مشکلات متعددى دارند و در برخورد با واقعيتهاى زندگى دچار مسائلى مىشوند که آن را نگرانکننده، اضطرابآور، بىمحتوا و افسردگىآور مىيابند. افراد با هويت ناموفق، با اضطراب پديدآمده به دو شيوه مقابله مىکنند. گروهى واقعيت را پنهان مىسازند و در نتيجه به انواع بيمارىهاى روانى گرفتار مىشوند. برخى ديگر، واقعيت را انکار مىکنند و در زمره بزهکاران و جنايتکاران و ضد اجتماعيون قرار مىگيرند. در تمام اين افراد تجاوز به حقوق ديگران، ناديده گرفتن مقررات جامعه، ارتکاب اعمال ناشايست، پناه بردن به مشروبات الکلي، و خودکشى مشاهده مىشود. بنابراين، شخصى که دچار بيمارى روانى است در خيال خود دنياى واقعى را تغيير داده است تا راحتتر زندگى کند، و يا واقعيت را انکار مىکند تا خود را از احساس بىاهميت بودن در ارتباط با جهان پيرامون رها سازد.
افراد با هويت موفق دو صفت مشخص پايدار دارند. اول اينکه مىدانند که در اين جهان لااقل کسى وجود دارد که آنان را به خاطر وضعيتى که دارند، دوست مىدارد، و در مقابل، آنان نيز کسى را دوست دارند. دوم اينکه، افراد با هويت موفق مىدانند که اکثر اوقات انسانهاى مفيدى هستند و لااقل يک فرد ديگر و يا بيشتر اين احساس را درباره آنان دارد که افراد با ارزشى هستند. در واقعيت درماني، ارزش و محبت دو عنصر کاملاً متفاوت هستند. بهعنوان نمونه، کودکى را که بد تربيت شده است، در نظر آوريد. ممکن است اين کودک بهوفور از محبت والدين برخودار شده باشد، ولى هيچگاه قدر و منزلت ارزش را تجربه نکرده باشد. لياقت و ارزش، در خلال انجام وظايف و مسؤوليتها و کسب موفقيت در انجام آن وظايف، حاصل مىشود. به همين ترتيب، ممکن است شخصى که ظاهراً از موفقيت شغلى بالائى برخوردار است، در زندگى از عشق و محبت محروم باشد. انسان بايد به طريق مطلوب و مقبولى رفتار کند، تا ديگران او را دوست بدارند. معيارهاى رفتار مطلوب و مقبول، متنوع و متعددند و درستى و يا نادرستى اعمال به هنجارهائى بستگى دارد که از عوامل فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى و ارزشها نشأت مىگيرند، فرد براى آنکه احساس ارزشمندى کند، بايد به کسب يک رشته مهارتها و تقويت آنها بپردازد. بهعنوان نمونه، هنگامى که فرد خطا مىکند بايد نحوه اصلاح رفتارش را بداند، و هرگاه که عمل درستى از او سر مىزند بايد بتواند خود را تشويق کند. از اينرو، مهارت در ارزيابى رفتار و قضاوت درباره درستى يا نادرستى آن، براى احساس ارزشمندى و محو اضطراب و نگرانى ضرورت دارد.
جهت مطالعه بیشتر به مقاله راهبردهای عملی واقعیت درمانی، واقعیت درمانی و تئوری انتخاب و فرآیند مشاوره در واقعیت درمانی مراجعه فرمایید.
منبع: مرکز روانشناسی ماهان