درماندگی آموخته شده چیست
مقدمه
مفهوم درماندگی آموخته شده سنگ بنای بسیاری از نظریه ها و ایده های مهم در روانشناسی است و پایه و اساس چندین مفهوم اساسی در روان شناسی مثبت است. این نظریه حتی خارج از حوزه روانشناسی به طور گسترده ای درک، فهمیده و مورد استفاده قرار می گیرد.
درک درماندگی آموخته شده مسیرهایی را برای حذف یا کاهش اثرات منفی رفتارهای انسانی غیر مولد و منفعل، فراهم کرده و توضیح می دهد.
درماندگی آموخته شده به شرایطی اشاره می کند که طی آن افراد بر اساس تجربیات گذشته خود، به این نتیجه می رسند که تلاش ها و کوشش های ایشان با پیشرفتشان مرتبط نیست. در واقع ما به دلیل تجربیات تلخ گذشته همانند ناکامی ها، سرکوبها و سرکوفت های مستمر، مداوم و طولانی مدت این احساس در ما بوجود می آید. ایشان، اعتقاد دارند که هر چقدر هم تلاش کنند در انتها منجر به موفقیت و پیروزی نخواهد شد. درماندگی آموخته شده اولین بار توسط مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی مطرح شد.
درماندگی آموخته شده می تواند از سنین پایین در کودکان بوجود بیاید، وقتی کودکان از والدین خود یا جانشینان آنها درخواست کمک می کنند و بارها و به کرات با پاسخ منفی یا بی توجهی ایشان مواجه می شوند، باور ناتوانی ممکن است در این افراد شکل بگیرد.
شکل گیری نظریه درماندگی آموخته شده
سلیگمن و همکارانش در آزمایش های خودشان گروهی از سگ ها را معرض شوک برقی قرار دادند، و سگ ها هیچ گونه راه فراری نداشتند تا از آن فرار کنند. سلیگمن و همکارانش دریافتند که سگ های مورد آزمایش حتی در شرایطی که می توانستند از شوک بگریزند، به جای فرار کردن درمانده وار و بی حرکت فقط شوک را دریافت می کردند. سلیگمن علت بی تفاوتی و انفعال سگ ها را به نشانه های رفتاری درماندگی خودآموخته شده نسبت داد .
در مقابل گروه دیگری از سگ ها قرار داشتند که اصلا در معرض شوک قرار نگرفته بودند، پس از آنکه دریافتند چطور از شوک فرار کنند و راه گریز را آموختند از آن استفاده کردند. در واقع حالت منفعل و ناتوانی و درماندگی در این گروه دیده نشد.
در ابتدا سلیگمن از این نظریه برای توجیه افسردگی در افراد استفاده کرد.
سلیگمن اعتقاد داشت، بی تفاوتی و حالت منفعل بودنی که افراد افسرده نشان می دهند، از نشانه های درماندگی آموخته شده می باشد. افراد افسرده این نشانه ها و رفتارها در واکنش به ناکامی و تجربیات قبلی خود نشان می دهند. سرکوبها و ناکامی هایی که توسط دیگران اعمال شده و این تصور در ایشان بوجود آمده است که قدرت کنترل زندگی و سرنوشت خود را ندارند. زمانی که فردی تصور می کند که قدرت تغییر سرنوشت خودش را ندارد ، در مقابل جریان های منفی و مثبت زندگی منفعل می کند ، تلاشی برای تغییر شرایط نمی کند ، ناتوان و درمانده خود را محکوم به پذیرش شرایط موجود می داند..
انتقادات زیادی به توجیه نظریه درماندگی آموخته شده در خصوص افراد افسرده وارد شد و در نهایت منجر به تغییراتی در آن شد.
در مدل تجدید نظر شده درماندگی آموخته شده، بر نقش انتساب ها تاکید می شود. در واقع این انتساب ها توجیه کردن اتفاقاتی است که برای افراد روی می دهند. در واقع متعاقب رویدادهای ناگوار بیرونی، توجیهات درونی بوجود می آیند که سبب از بین رفتن عزت نفس می گردد. افرادی که افسردگی دارند انتساب های درونی، کلی و پایدار دارند. انتساب های افراد غیر افسرده در مقابل ناکامی ها و شکست ها، موقتی و زودگذر، بیرونی و غیر کلی است.
نشانه و علایم افراد مبتلا به درماندگی آموخته شده
- دلسردی و نا امیدی
- عدم تلاش برای موفقیت
- عدم درخواست کمک از دیگران
- عملکرد منفعلانه
- عزت نفس پایین
- انگیزه پایین
- تعلیق و وقفه در کارها
منبع:positivepsychology.com